درباره ما


برای دیدن موضوعات مختلف لطفا از سمت چپ وبلاگ مطلب دل خواهتون و انتخاب کنید . ما اولین و آخرین سری کلاس شیشمی ها هستیم ....(البته فکر کنم)

پیوند روزانه

مهرداد - یه شیشمی
دختر ستاره ای
بانک سوالات امتحانی ابتدایی
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


شیشومیاااا هیشت هیشت

سری اول نظام جدید (تنها برای یک سال)
موضوع: <-PostCategory->


به وبلاگ ما خوش اومدید 


 

اول مطالبو بخونید

 

بعدشم نظر بدید 


 

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |شنبه 12 اسفند 1398برچسب:,|

(ورزش) (جهت اطلاع این پوست فینگیلیشه و به راحتی میتونید بخونید ...) poste khareG!! نظر بدید!! :\
موضوع: <-PostCategory->

 emroz zang varzesh tashrif dashtim dobareeeee tebghe mamol dava...

be khater enke fateme be khodemon goll zade bod

manam davash kardam

bad shadi goft zang varzeshemono kharab kardiiin

manam goftam kiboood hafte hay pish va pish va pishe pish zange maro kharab mikard???

bad davaaaaaaaaaaaa...... boooogg..BO0O0OGH.................:D,........ 

bad az EN BE bad DG varzesh nadarim.... :D 

kheyliyam khooob .

khola3 man dg ba shadi harf nazadam ke khanomemon goft bayad kar gorohi konid va mano shadi yo ashti dadan az en maskhare baziyaye dokhtara ...oooooooooooogh halam be ham mikhhore,.. ah ah ah

roze maskhareeeee...

vali ye khabare khooob az 4shanbe dg tatilll mishiiiiiiiiiiiiiiiiiim vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaay

hamin dg berid be karo zendegi tonn beresid :)))

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:,|

اردو:
موضوع: <-PostCategory->

تو این مدت که نبودم وبلاگ

قشم بودم من، من

تو این مدت که نبود هیچ پستی 

قشم بودم من، من

تو این مدت که پسوردم گم شد

قشم بودم من ، من

خلاصه یه وبلاگ جدید زدم به اسم شیشومیا قر قر  تو اون خاطرات قشمو نوشتم میتونید برید بخونید

آدرسشم اینه:6shish.loxblog.com

بله داشتم میگفتم چهارشنبه که همین دیروز بود قرار بود مارو ببرن اردو ( هنرستان موسیقی)

و از اون جایی که من خیلی به موسیقی علاقه مندم خیلی خوش حال بودم.

خلاصه خانم کاظمی (ناظم) یا ..

به قول منو صبا پیژامه 2

حالا این پیژامه داستانش مفصله برا همین بعدا سر فرصت بهتون میگم

اومد مارو صدا زد ما هم صف کشیدیم که بریم اردو 

صبا و دلارام هر بندو بساطی که داشتنو چپوندن تو کوله پشتی بنده

(انگار می خواستیم بریممسافرت به خارج کشور)

به اندازه 1 هفته خوراکی اورده بودن !!!

منم فقط یک کتاب که تو اتوبوس بخونم

و یک شیر کاکائو با کیک اورده بودم به اضافه کاپشنم. همین..

همه رفتیم به نوبت با کلاس پنجم تو اتوبوس ازمون عکس گرفتنو،

راه افتادیم.

خلاصه تو راه یه دو صفحه کتاب خوندم .

خوراکیمم خوردم.

ولی دلارام هم که کتابو شیر کاکائو اورده بوود همه ی شیر کاکائو رو به جای خوردن ریخت رو کتاب بد بخت

خلاصه خدا رو شکر ریخت روی برگه آخر کتاب که سفید بود وعلا ( اگه وعلام غلطه بگید بهم!)

وعلا نمیدونید چی کار میکرد که....

خلاصه از معلممون دستمال گرفتیم دادیم دلارام که شیر کاکائو هارو پاک کنه ولی دارام

پنجررو باز کرد خیلییییی ریلکس ورقرو کند و انداخت تو اتوبان 

بله

بالاخره رسیدیم هنرستان

اونجا چند تا از دخترا مسخرمون کردن 

 رفتیم نشستیم منم چند تا سوال از خانم راهنما برای ثبت نام پرسیدم.

بعد رفتیم تو سالن کنسرت و 3 تا گروه موسیقی باحال از بچه های راهنمایی و دبیرستان اومدنو برامون ساز زدن :

ویولن-تمبور-کمونچه-تار-سنتور-ویولنسل-ترمپت-ساکسیفون-با قانون

 بعضی از بچه ها مثل بی فرهنگا هی آشغال میریخت.

واسه همینم وقتی رفتیم تو اتوبوس منو صباو دلارام و مبینا با همه بچه ها قهر بودیم.

تااینکه رسیدیم مدرسه دوباره بعضی از بچه ها هی هل میدادند و اون یه کوچولو شخصیت خودشونو زیر سوال میبردن. 

خداروشکر بالاخره از اتوبوس پیاده شدیم چون اصلا حوصله ی اون بعضی از بچه هارو نداشتم.

سر کلاس مثل همیشه بحث کردیم دیگه کار نزدیک بود به فحش و فحش کاری بکشه که خانوممون اومد.

بعدشم زنگ اونایی که با سرویس میرن خورد .

بعد طبق معمول زنگ اونایی که پدر مادرشون میان دنبالشون یه 45 دقیقه دیر تر از اونا خورد(کهمنم جز اون دسته افراد بودم)

در صورتی که باید یک ربع بعد زنگ اون بچه ها زنگ ما ها میخورد .

بگذریم در هر صورت روز بدی نبود خدایی

کلی با بچه ها خندیدیم

فهمیدم مدرسه موسیقی اونجا از راهنماییه

و..و..و 

همین دیگه امروزم که 5 شنبس 

فعلا تا استاتوس بعد ..

 

 

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,|

بر گشت من به وبلاگ :
موضوع: <-PostCategory->

 من اومدم از قشم هورااااا

دوستان خوبم  یه 1 ماه می شد که نیومده بودم وبلاگ .

هم چنین رمز عبور وبلاگمو فراموش کرده بودم برای همین وبلاگو به روز نمی کردم.

از امروز به بد سعیمو می کنم جبران کنم.

 شما هم نظر بدید دیگه !

فعلا

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,|

مانور زلزله D:
موضوع: <-PostCategory->

خب

این قسمت درباره ی روز 4شنبه است.

که معلم تربیتی(شعله جون) اومدن سر کلاسو به ما گفتن مانور زلزله داریم

راستی بزارید جریانو از اول براتون بگم :

ما 4شنبه امتحان ریاضی داشتیم  از قضا امتحان زبان انگیلیسی هم داشتیم

دیگه شما حسابشو بکنید دیگه

بله....

صبح اول صبح مارو بردن که زیارت عاشورا بخونیم

و خدا رو شکر تا زنگ تفریح اول داشتیم زیارت عاشورا میخوندیم

بعد زنگ تفریح رفتیم بالا نشستیم سر جاهامون تا خانم ورقه هارو بده

ورقه هارو که داد

من سکته ناقصو زدم

هم چنین بغل دستی من که به من بینوا وابستس خبر نداشت که بنده زیاد رو فرم نیستم

البته خداروشکر صفحه اولو با هر زحمتی که شد نوشتیم ولی صفحه دوم و که نگو

همش مسئله

گاهی وقتا فکر میکنم چرا این ریاضی بزرگ نمیشه تا مسائلشو خودش حل کنه ها؟اونوقت ماهم ازدستش راحت میشیم.

خب دیگه صفحه دومم از این ببین از اون ببین یه جوری دادیم رفت البته آخر همه ورقمو دادم

بزارید برم سر اصل مطلب زنگ دوم شدو  معلم زبان اومد سر کلاس همه بچه ها مضترب نگران

همه قیافشون این جوری بوداینی که مشاهده میکنید کیمیاست

اینم صبا که ظاهرا مخش پوکیده بود اینم خودممکه زیادی توهمم

این ستاره ی خر خونهاینم دلارام در اوایل کلاسدلارام در اواخر کلاس

مانیا  ملیکا روژان آیناز شادی یگانهنگین سرما خورده

زینب کیانا

که من به انگلیسی گفتم today we hada quiz master?(امروز امتحان داریم استاد؟)

اونم  گفت no

وهمه جیغ زدن جیغ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ جییییغ جیغ

بعد استادمون هنوز شروع نکرده شعله جون اومد تو کلاس شیشم.

گفت : ملینا که بنده باشم وصبا دوست خوب ومهربان وزینب ملقب به زی زی زلزله و دلارام همون دل خشن خودمون

بیان پایین البته شعله جون اینارو نگفتا من دارم میگم

ما رفتیم پایین

گفتن باید ولو شیم رو زمین تا بیان مارو ببرن مثل این مستوما

بعد همه جارو به هم ریختن که مثلا زلزله اومده

خلاصه ما هم که منتظره آژیر زلزله بودیم هی میخندیدیم یوهو یه صدای گوش خراش  که انگار دارن چنگالو به

تخته میکشن اومد ما هم از ترس این صدا هه جیغ زدیم بعد ولو شدیم

چند تا از بچه ها با باندو ماند اومدن سمت ما

به صبا میگفتم چه فازیه همچین جو دادن آدم فکر میکنه واقعا زلزله اومده

اونم  دور سالن غلط میزد

کلا سالن و شست صبا

بعد شعله جوون اومد با ما مصاحبه کنه  تا دوربینو اوورد سمتم پرتی خندیدم همه توفم پاشید رو لنز دوربین خخخخ

شعله جونم که داشت میمرد از خنده با جدیت گفت :سال ...دیگه.. محال بیارمتون. بعد با کلی بتادین رو دست و صورت مارو کردن تو توالت که دست و صورتمونو بشوریم وبعد مستومین که ما باشیم رو وادار به.....

وادار به...... شستو شوی سالن کردن

وضع مدرسه ما هم اینه بدشم با کلی قربون صدقه رفتن ما خرمون کردنو فرستادن سر کلاس کوفتی


 

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |جمعه 10 آذر 1391برچسب:,|

مریضی من :
موضوع: <-PostCategory->

سلام به دوستان عزیز

حتما با خودتون فکر میکنید چرا عنوان این مطلب مریضی منه !!مگه نه؟

این که اشکالی نداره الان براتون میگم.

داستان از این قرار بود که من 1شنبه سرما خوردم.

بعد هم که سرما خوردم مدرسه نرفتم و تو خونه یا پای فیسبوک بودم یا وبلاگ

خلاصه که هی حالم بدتر شد 

مامانم به بابام گفت که منو امروز ببره دکتر ولی من گفتم نه من خوبم و نرفتم دکتر.

بعد شب از گلو درد خواب آروم نداشتم و داشتم میمردم (بگین خدا نکنه)

بله جونم براتون بگه فردا صبحش یعنی 2شنبه که شد دیگه خیلی داشتم میمردم(بگین خیلی خدا نکنه ) 

واسه همینم 2شنبه هم نرفتم مدرسه

وووووو سه شنبه هم نرفتم

که رفتم دکتر و دکتر گفت لوزه هات متورم شده نباید چیزای ترش بخوری.

و هییین 2 تا آمپولم بهم اد گفت اینارو رعایت کنی خوب میشی.

منم که دماغم گرفته بود و نمی تونستم درست با آقای دکتر حرف بزنم

منظورم از گرفتن دماغم اینه که حرف نون رو دال میگفتم و حرف میم رو هم دال میگفتم.

برا همین وقتی به دکتر می خواستم بگم نه میگفتم ده

مامانمم منو مسخره می کرد.هاهاهاهاهاهاهاااااا

البته 4 شنبه هم نرفتماااااا

4شنبه دومین آمپولو زدم تو اوووووون هوای بااارونی .آخی تمومید

به مامانم گفتم مامان من الان از 1 شنبه نرفتم مدرسه معلمم سرمو میذاره رو سینم

گفت خوب حالت بد بود

گفتم آره خوب .

ولی خودمونیماچه حالی داداین چندروزبه غیرازدقایقی که آمپول زدم بادقایقی که باید بخورشلغم میدادمو شلغم میخوردم.

همش دیگه خوب بود.

الانم 5شنبسووو شنبه هم امتحان علوم دارم

من میرم که بخونم سرتونم درد اووردمااا ببخشید

قربون شما

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,|

روزی که معلم نبود :
موضوع: <-PostCategory->

با عرض سلام و خسته نباشید به تمام دوستای گلم.

بله از اون جایی که معلم ما همون خانم ورشوئیان خیلی ما رو دوست دارن.

گفتن چون من فردا نیستم  برای کاری میرم اداره   شما ها هم فقط چییییییییییییی هده و قرآن وعلوم بخونید .

همه ی بچه ها بعد از گفتن این جمله انگار دوباره به دنیا اومدن .

ما هم برای خانممون آرزوی موفقیت کردیم

فردا صبح بعد از صف صبگاهی مثل ماشینی با سرعت 150 کیلومتر در ساعت به سمت کلاس غوطه ورشدیم .

از همون اول  گفتیمو خندیدیم و گفتیمو خندیدیم و گفتیمو خندیدیم و گفتیمو خندیدیم و.....

تا اینکه اومدنو بردنمون کلاس کامپیوتر

بعدشم اولیا اومدن با معلما جلسه داشتنو مارو بردن که یه حواشی بخونیم  وبچه ها گند زدن چرا؟

چونکه داداش یکی از بچه ها(فاطمه) با مامانش اومدن سر جلسه و داداشش یه حرکت زننده ای انجام داد که  فاطمه خندید و منم  نزدیک بود خندم بگیره ولی خدارو شکر نخندیدم.

از اون به بعد دیگه خوب خوندیم .

تا اینکه بردنمون با لا و یه یه ربعی نشستیمو تصمیم گرفتیم که بازی کنیم (شیر یا خط).

از اون جایی که گروه ما خط بود .

اول ما شروع کردیمو  هی بازی کردیم آخر سر هم دعوا شدو جر زنی کردن و بچه های گروه شیر بردن .

 هووووووووووم

مارو دوباره برای خوندن حواشی بردن  پایین اما این دفعه برای اولیای دوم .

بعدم بردنمون آزمایشگاه وااااااااااااای تو آزمایشگارو که نگید واااااااااااااااااااااااااااااااااای بچه ها یه چند تا تیکه ی

گندههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه انداختن که من همین جوررررر موندم .

چرا؟

چون که معلم آزمایشگاه ما باید آزمایش های کتاب علوممونو انجام بده ولی در عوض میادو بهمون تحقیقای مسخره میده مثلا درباره آشپزی .

یا ساز ها البته سازز ها خوبه ولی میگه باید هر کدوم برید یه سازو یاد بگیرین بیاین بزنید !! من البته صدام خوبه و ویولونم میزدم .

ولی به هر حال ..........بقیه ی بچه ها چی ؟؟؟؟

بگذریم وسطای زنگ آزمایشگاه  خانم اومد .

داداش فاطمه هم هنوز اون جا بودو فاطمه اووردش  تو کلاس وبچه ها ریغشو در اووردن.

بیچاررو خانم اومد سر کلاس .

هده درس داد.

زنگ خورد.

رفتیم خونه .

 

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |جمعه 28 مهر 1391برچسب:,|

قر کمره یا شاه فنر :
موضوع: <-PostCategory->

دوستای خوبم

امروز  2تا از این آواز خونای  تو خیابون اومدن تو مدرسه بلهههه

ما هم  که توی آزمایشگاه بودیم صداروو شنیدیم و دویدیم بالا  از پله ها پاییین دوییدیم رسیدیم پااایین .

بعد از این آهنگ قریااا زدن و تابم تموم و با بچه ها یه کم قر دادیم و حال کردیم

چند تاا آهنگ زدنوو رفتیم بالا . همیین .

قربون شما

 

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,|

گلاب:
موضوع: <-PostCategory->

یه چیزی بگم بخندید

دیشب ساعت10:30 و 11    از ماشین پیاده شدم برم نون بگیرم بگین خب ...خب

نون نداشت گفتم عیب نداره داشتم مییومدم بیرون

که دیدم فروشنده هه داره همین جور نگام میکنه دیگه تو رو در واسی موندم رفتم از تو قفسه ی

خوراکی ها یه گلاب برداشتم خریدم داشتتم مییومدم بیرون مامانم گفت که چرا گلاب خریدی؟

براش توضیح دادم گفت خوبه تو رو درواسی نموندی زعفرووون بخری

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,|

آتش نشان :
موضوع: <-PostCategory->

امروز آقای آتش نشان اومدن مدرسه برای آموزش خاموش کردن آتیش

بله ایشون یک همراه که سوار ماشین بودن و قرار بود ماشینو به داخل مدرسه بیارن هم داشتن.

و البته بگم فک نکنم که هیچ آشنایی قبلی با ماشین داشتن

چون 3 ساعت تمام هی دنده عقب میگرفت هی می یومد جلوو.

بعد از قرن ها این آقا به طوری که نزدیک بود بچه های مدرسرو زیر کنه وارد شد

بچه ها هم بلند شدن و اون یکی آقا هه یه کم حرف زد

 و بعد یه پارچه رو مثل مشعل المپیک پیچید دور چوب روش بنزین ریخت آتیش زد

و این جا کار تموم نشدبلکه تازه شروع شد

بله ایشون یه کاسه ی داغون رو برداشتن توش مقداری چیز میز ریختن و آتیش زدن !!

و بعد از این کپسولا برداشتن وگفتن دماغاتونو با مغنعه بگیرید !

بعد از این که دود بلند شد فهمیدیم که چرا این کارو باید میکردیم

چون که این قدرررر این قدررررررر این قدر بوش فجیح بود

که آدم احساس میکرد توی اگزوز ماشین خوابیده  !!!

بعد از اینکه اون آتیشو خاموش کردن دوباره روشن کردن و دوباره خاموش کردن

و دفعه ی بعد روشن کردن و دادن ناظممون (کاظمی) خاموش کنه .

خانم کاظمی هم نزدیک بود مدرسرو به آتیش بکشه .

و در این مدت که خانم کاظمی داشتن آتیش و خاموش می کردن بچه ها داد میزدن خانم کاظمی خانم کاظمی هی هی !!!!!!!!!

بعد هم همه برای اینکه داشتن مدرسرو به فنا میدادن براشون دست زدن هوووووراااا

خلاصه سرتونو درد نیارم مارو فرستادن بالا وبه کارامون رسیدیم !

بهله دیگه اینم از وضع مدرسهی ما !

 

 

نوشته شده توسط :ملینا ^_^ | لينک ثابت |یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,|



موضوعات
خاطره ها درس ها تعلیمات اجتماعی ریاضی فارسی علوم تفکر و پژوهش جالب انگیز عکس ها

لینک دوستان

ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شیشومیاااا هیشت هیشت و آدرس shishomia.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

اسفند 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391


نویسنده وبلاگ :

ملینا ^_^

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 11897
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1


Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com